جدول جو
جدول جو

معنی ام حبین - جستجوی لغت در جدول جو

ام حبین
(اُمْ مِ حُ بَ)
جانورکی است کلان شکم شبیه حربا و آنرا حبیبه نیز گویند. (از منتهی الارب). قسمی از چلپاسه. (ناظم الاطباء). چلپاسه که بجهت بزرگی شکم به این کنیه نامیده شده. (از اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک. (مهذب الاسماء). ج، امات حبین. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ام حباب
تصویر ام حباب
دنیا، مقابل آخرت، زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم، در علم نجوم کرۀ زمین، جهان، گیتی، کهن بوم، کهن دز
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ ؟)
شراب. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ سَ)
از دختران امام زین العابدین علیه السلام بوده است. (از تاریخ گزیده چ لندن، ص 204)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حُ)
دنیا. (لسان العرب) (منتهی الارب). عالم و جهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ بَ)
کنیۀ دختر هرون الرشید خلیفه عباسی بوده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 246)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حِ)
یکی از زنان مشهور بزهدو تقوی و با سفیان ثوری صحبت داشته است. رجوع به صفه الصفوه ج 3 ص 115 و قاموس اعلام ترکی ج 2 ص 1034 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حِ)
حیوان کوچکی است به اندازه کف دست. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَفْ فا)
شتر مرغ. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
ملایاری، در مجلس ششم مجالس النفائس موسوم به لطائف نامه که در آن لطائف فضلا و ظرفای ممالک غیر خراسان یاد شده و در زمان میرعلیشیرنوائی میزیسته اند آمده: ملایاری از شیراز است، و در محلی که از آنجا به خراسان آمد به نقاشی منسوب بود، اما مبتدی بود، فقیر او را به اهل تذهیب سفارش کردم در اندک فرصتی نقاش خوب شد، ولی چنان معلوم شد که در نقاشی غرض او نقش بازی بود چرا که عجب نقشها بروی کار آورد، القصه زبان قلم در تحریرآن عاجز است و شرح نمیتواند کرد، ازوست این مطلع:
ز اشک دیده که دل پر ز درّ مکنون است
بیا که بهر نثار تو گنج قارون است،
فی الواقع که حضرت میر درباره مشارالیه شفقت، بسیار نموده، و ازوی سهو تمام در وجود آمده، حاصل مهر پادشاه و امرا را تقلید کرده و به خیالات فاسد نشانها نوشته واقف شده اند و آخر گناه او بخشش یافته است اما مثل او مذهب ومحرر توان گفت که هرگز نبوده است، ازوست این مطلع:
گفتم در گوش تو مرا تشنه جگر کرد
بشنید از این گوش و از آن گوش بدر کرد،
(مجالس النفائس ص 120و 121)،
و درصفحه 299 ذیل بهشت ششم که در خصوص شاعرانی است که شعر آنان به خراسان، رسیده و شهرت یافته اند آرد: مولانا یاری شیرازی است و چون به هری آمد در نقاشی مبتدی بود ولیکن چون قابلیت ترقی داشت میرعلیشیر استادان نقاش به تربیت او گماشت، لاجرم در اندک زمانی مانی ثانی گشت و طبع نظم او نیکوست
دختر اسد بن مغیرۀ ثقفی از زنان امام محمد باقر (ع) بوده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
جنگ کننده، موضعی است در افرائیم در حوالی اردن (اول پادشاهان 11:26) و دورنیست که همان صرتان مذکور در یوشع 3:16 یا صرتان مذکور در اول پادشاهان 7:26 باشد و در سفر داوران 7:22و اول پادشاهان 4:12 مذکور است لکن احتمال کلی میرود که تمام اینها یک مکان باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
ترازو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خَ)
نخله. (از شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ دَ)
زمین بی گیاه. (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از المرصع). زمین قحطزده. (منتهی الارب). زمین مجدبه. (از المنجد) (از اقرب الموارد). زمین لم یزرع. (از المرصع).
لغت نامه دهخدا
(اُ ژِ)
زینب تیمیمه مکناه به ام ابان. از زنان شاعر عرب و در فصاحت معروف به وده است. از اشعار معروف او قصیده ای است در مرثیۀ پسر خود که بدست ابن دمیسیه کشته شده بود. از آن قصیده است:
باهلی و مالی بل بجل عشیرتی
قتیل بنی تیم بغیر سلاح
فهلا قتلتم بالسلاح ابن اختکم
فتظهر فیه للشهود جراح.
رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 35 و ریحانه الادب ج 6 ص 208 شود
یکی از دختران عثمان بن عفان خلیفۀ سوم بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1031)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ دُ نَ)
نام موضعی است در مصر. رجوع به معجم البلدان شود، جانوری است که با شیر (اسد) دشمنی میورزد. (از المرصع). و رجوع به زفره شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ)
عصیده. (از المرصع). چنین است در المرصع. در اقرب الموارد ابو رزین آمده به معنی خبیص که نوعی حلوا است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ زُ بَ)
یکی از عمه های پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 163)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
حربا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
دختر عاص بن امیه بن عبد شمس قرشی زن عمرو بن عبدود بود و عمرو بن عبدود همان است که در جنگ خندق بدست علی بن ابیطالب (ع) کشته شد. ام حبیب سپس اسلام آورد. (از الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 221)
تغلبیه، دختر ربیعه از زنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود و از او پسری بنام عمرو دختری بنام رقیه آورد. (از مجمل التواریخ و القصص ص 455 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 583)
دختر عباس بن عبدالمطلب دختر عم پیغمبر اسلام و از زنان صدر اسلام بود. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 221 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از شهرستان اهواز با طول جغرافیایی 48 درجه و 25 دقیقه، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 45 دقیقه. (از فرهنگ آبادیهای ایران)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
فیل ماده. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عُ بَ)
نام دو تن از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 257 شود، دیگ، مرغ خانگی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عُ بَ)
دشت خالی ویران یا بیابان که باران نرسیده باشد آن را. (منتهی الارب). زمین خالی و بیابان. (از المرصع). فلات. (از تاج العروس).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ صِ)
کخ بچگان. نوعی صرع که عارض کودکان می گردد. ام الصبیان:
کعبه را از خاصیت پنداشته عودالصلیب
کز دم ابن اﷲ او را ام صبیان آمده.
خاقانی.
دهر پیر بوالفضول است ام صبیان یافته
کز بنات فکر او عودالصلیبش یافتم.
خاقانی.
در طواف کعبه چون شوریدگان از وجد و حال
عقل را پیرانه سر در ام صبیان دیده اند.
خاقانی.
و رجوع به ام الصبیان شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِکْ کی)
است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ ما تُ حُ بَ)
جمع واژۀ ام حبین. (منتهی الارب). رجوع به ام حبین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کام بین
تصویر کام بین
آنکه بکام خور رسیده کسی که بمراد خویش رسیده کامیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام حباب
تصویر ام حباب
گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ما بین
تصویر ما بین
میانه ی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محب، مهر ورزان دوستاران جمع محب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
اهلی شدن و انس گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ نظر، حسود
فرهنگ گویش مازندرانی